توی گرمای تیرماهی که همیشه فکر میکردم جز مزخرف ترین روزهای ممکنه خواهد بود، خیلی ملایم تر از همیشه توی آفیس نشستم و دارم کارنامه های پایان ترم رو پر میکنم. خیلی آروم و موسمی با باد کولری که مستقیم با مقنعه م بازی میکنه،روزهای خلوت بدون شاگرد مدرسه رو طی میکنم.برای روزهای بدون بارون گرمی که جای خالی مریم و ساناز عمیقا به چشم میاد.
برای تصویرسازی هایی که این روزها کمی رنگ هم ته مونده خط خطی های افقی و عمودی راپیدهام شده.برای حس های مبهمی که بعد از طراحی های اخیرم دارم.به حسی که بعد از تزم نابود شد و الان بعد سه سال داره کم کم رشد میکنهجوونه ی کوچیکی که میدونم بعد ۶ یا ۷ سال داره نفس میکشه.حتی توی گرم ترین ظهر داغ تیر ماه
روزهای منبع
درباره این سایت